پنجشنبه 31 شهریور 1390 - نمايش : 5421
نسخه چاپی
در تودیع جناب حسین انتظامی از مدیریت مسؤولی روزنامه ی «جام جم»
سلام گرم این
موجود عامی
به آقای حسین
انتظامی
که یک وقتی
مدیر جام جم بود
برای خویش،شخص
محترم بود
فلک در خدمتش
برپای می شد
خزر در لولهنگش
جای می شد
اگر مطلب زپرتی
بود یا تاپ
نمی شد نقطه ای
بی حکم او چاپ
ولی از بس که
آقا بود و محبوب
نمی زد زاغ
تحریریه را چوب
نه دست مفلسان
کوتاه می کرد
نه پا در کفش
خلق الله می کرد
چو خلق از
حضرتش بودند راضی
کجا کاری به
کارش داشت قاضی
خوشا ایشان که
رفتن باورش شد
دم رفتن،زبان
خوش سرش شد
نه با او بهر
ماندن شرط کردند
نه دمپایی به
سویش پرت کردند
در این دنیا که
یک دنیا گشاد است
دهان باز بی
روزی زیاد است
توکل بر خدا کن
بار دیگر
بگو این هم نشد
یک کار دیگر
بلی گیرم که
دیگر جام جم نیست
ولی البته
اصلاً کار،کم نیست
قدم در عرصه
فرهنگ تا چند؟!
برو دنبال کاری
آبرومند
کتانی باش!مخمل
خواب دارد
بکن کاری که
نان و آب دارد
اگر این هم نشد
من باب خنده
بیا بنشین کنار
دست بنده
به دوریم از
خلایق مثل ارواح
حقیر و بختیار
و میرفتاح
به وصف ما سه
هم صحبت همین بس
«سه تنها و سه
سرگردان،سه بی کس»!
چو راهب،در به
روی از خلق بسته
چنان چون
تاجران ورشکسته
گریزانیم از
معروف و عامی
چو دختربچه از
مرد جذامی
در این منزل
اگر چه تنگنا هست
برای هر که با
ما هست،جا هست
نگو کار شما
کار سخیفی است
که بیکاری خودش
شغل شریفی است
گرفتن پول دستی
از برادر
یقیناً از
گدایی هست بهتر
گدایی هم که
نوعی پیله مزدی است
به نزد
عاقلان،بهتر ز دزدی است
چه بد رسمی که
هر کس نیست خائن
شود عبرت چو
دیوان مدائن
ز اسب افتاده ی
پا در هواییم
زهی آیینه عبرت
که ماییم
تکان دادند،دست
بنده خط خورد
حواسم پرت شد
تیرم غلط خورد
شما هر جا
نشینی قدر داری
هنر مندی و جا
در صدر داری
شما کم در
نکویی نیستی که
ابوالفضل زرویی
نیستی که
بلی،من نیز
نامی بودم ای کاش
حسین انتظامی
بودم ای کاش
وجودت از هجوم
قصه آزاد
تنت سالم،لبت
خندان،دلت شاد
برو! پر رفت و
آمد باد راهت
خداوند جهان
پشت و پناهت