نامه اداری
نامهاي از
من به سوي حضرت عالي
صدر مؤيد،
وزير كار، «كمالي»
بعد سلام و
دعا و عرض ارادت
بعد تعارف
حضور حضرت عالي
گر كه بپرسي
ز حال بنده ی ناچيز
نيست به جز
دوري تو، هيچ ملالي
بنده بيكار،
شد مصدع اوقات
تا بكند عرض
احترامي و حالي
زندگي ما
تمام، خواب و خيال است
بس كه
شنيديم وعدههاي خيالي
گاه پي كار،
رفتهام سر جاليز
گاه سوي
كشتزار گندم و شالي
پيش مدير
فلان اداره كه رفتم
گفت كه:
«بپا به ميز بنده نمالي»
چوب خطم از وفور قرض شده پُر
كيسهام از
قرض آن و اين شده خالي *
كرد ز جيب كُتم
معاينه دكتر
گفت شده
مبتلا به ضعف ريالي
در صفحات
جرايد است كه دارد
هي رقم
اشتغال، رو به تعالي
نامه نوشتم
كه تا مگر كند از لطف
حضرت والي،
عنايتي به موالي
عبد مذنّب
مقیم زاویه ، ملّا
"اول اردیبهشت ماه جلالی"
*بعد
التحریر:
رفت گرو،دیگ
و تاس و چمچه و چنگال
رخت و لباس
و لحاف و پشتی و قالی
قاشق و
کفگیر و تشت و سیخ و سه پایه
دیزی و
بشقاب و کشک ساب سُفالی!
سلام استاد فعلا آمدم عذرخواهی که اسمتان را مصادره به مطلوب کردم کاش یه سری به دفتر مشق این شاگردتان هم می زدید