پنجشنبه 11 فروردین 1390 - نمايش : 5857
نسخه چاپی
خم شدن در خلسه/ شوخى با احمد عزيزى
شوخی با احمد عزیزی
باز درب شعر دانم باز شد
خوب شد، گل منگلى شد، ناز شد
بنده گو گورى مگورى نيستم
غافل از احساس قورى نيستم
استكان شعر من تبدار نيست
شعر من محتاج نرمافزار نيست
هاى! حس كن پاچه خيس مرا
رنگ و بوى «ليس بس ليس»مرا
باز پشت دكه مشتى قلى
مى كنم تمرين سوت بلبلى
هر كه مى گويد كه من قدرى خلم
چرت گفته، بنده خيلى هم گلم!
حيف وقت ناز نازيهاى من
روزگار دوز بازيهاى من
مى برم امروز بر ديروز رشك
حيف نان، حيف ترازو، حيف كشك
يا به قول شاعران شوخ چشم
حيف هندل، حيف كترى، حيف پشم!
***
مطبخ طبعم كه آوانگارد شد
طعم و رنگ شعرم استاندارد شد
شد كلاغ با جناق من پلنگ
يادم آمد تيشه و الاكلنگ
رنگ شعرستان من شد چون لبو
«آيم اپنسل، وات ابات يو» اى عمو؟
اصل مطلب مى نويسم مثل آب
ليك بعضا مى شود قدرى خراب
وقت شعر و شاعرى خم مى شوم
غرق در ادراك شلغم مى شوم
«خم شدن در خلسه، روح مذهب است
خم شدن در خلسه اصل مطلب است
اصل مطلب چيست از خود وا شدن
مثل برگ غنچه در خود تا شدن»*
مى نويسم خوب و بد - در اصطلاح
مى گذارم بر سر خود هم كلاه! -
تا كه فكرم بال و پر در اوج زد
عطر ياران توى شعرم موج زد:
اى پسر بىهيچ رودرواستى
تا توانى راستى كن، راستى!
***
گوش كن روى سخن را مابقى
با تو دارم آى! آميز مَمتقى!
اى هجوم سرخ و سبز آبدوغ
اى شكاف ارمنستان بلوغ
اى عروض پاى شعرت لكلكى
اى تمام حرفهايت آبكى
اى صنوبر، اى سپيدار، اى چنار!
اى هويج، اى توت فرنگى، اى خيار!
اى غرور سنگ پاى آبنوس
اى بلوغ نارس اسپار تاكوس!
آه، اى يار دبستانى من
آى! ترك انگلستانى من!
اى چغندرهاى احساست، سره!
- هى! مواظب باش! بپا نپره! -
پاورقی:
*كفشهاى مكاشفه - صفحه 217سروده احمد عزيزى
واقعا شیوا و شیرین بود یاد هفته نامه دوست داشتنی مهر افتادم که در ایام نوجوانی مشتری پروپا قرصش بودم امیدوارم جیب هاتون هم مثل شعرهاتون پر و پیمون بشه